نویسنده
دانشگاه کاشان
چکیده
در زبان عارفان مرموزاتی از قبیل زلف، رخ، می و معشوق فراوان به کار رفته است. قصد آنان از به کارگیری چنین رمزهایی، تشبیه معقول به محسوس و نیل به حقیقت از طریق پل مجاز است. آنها بر این باورند که در قصه یوسف نیز، تطبیق معانی قصه با مراتب سلوک یا تطبیق عالم صغیر و کبیر که از کلام الهی استخراج می شود، در حکم تفسیر به رأی نیست. زیرا در معانی واژهها دخل و تصرفی صورت نگرفته بلکه ذهن از این واژه به آن معانی متعالی انتقال یافته است. هدف از این مقاله، بعد از معرفی تفسیر و مفسر، بررسی و معرفی برخی تأویل ها و نمادهای عرفانی این قصه، به ویژه در تفسیر الستین الجامع اثر زید طوسی است. لطایف این تفسیر، در حکم تفسیرهای عرفانی است و اشارات آن نیز غالباً به مراتب سیر و سلوک عرفانی معطوف بوده و گاهی نیز در حکم مفهومی متداخل به حساب می آیند.
کلیدواژهها