نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشآموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی دبیر و استادیار مدعو دانشگاه فرهنگیان، کاشان، ایران
چکیده
پیدایش عرفان و تصوف در فرهنگ ایرانی و به تبع آن در ادب فارسی، از زمرۀ مهمترین اتفاقاتی است که در عرصۀ ادبیات و فرهنگ ایران زمین رخ دادهاست؛ به همین خاطر بررسی علل پیدایش و رواج آن همواره مورد توجه ادبپژوهان و تاریخنگاران بودهاست؛ به گونهای که هر کدام از اندیشمندان، از نظرگاه عقیدتی و علمی خود به این مقوله نگریسته و به مطالعۀ آن پرداختهاند. از جمله برخی منتقدان ادبی بر این عقیدهاند که از قرن پنجم به بعد، با توجه به شروع هجوم اقوام همسایه و سرخوردگی و یأس حاصل از انفعال مردم، پس از هجوم مغولان، صوفیگری و عرفان در این سرزمین رواج و گسترش یافتهاست که دلایل این گرایشِ خودجوشِ مردمی با توجه به صدمات روحی و روانی حاصل از هجوم همسایگان شرقی و حملۀ مغولان قابل توجیه است، اما دلیل اینکه چرا جریان فرهنگی مذکور از سوی اقوام مهاجم نه تنها سرکوب نشده بلکه مورد تشویق و حمایت قرار گرفت را باید در اندیشههای عرفانیی چون: جهانوطنگرایی، انسانمداری، همدلی به جای همزبانی، دنیاگریزی، اندیشۀ جبر، رضا، تسلیم، صبر و مفاهیم دیگری از این قبیل دانست که نه تنها حکومت ایشان را تضعیف و تهدید نمیکرد بلکه باعث پذیرش مسالمتآمیز ایشان با وجود عدم سنخیت فرهنگی و ملی در جامعۀ ایرانی گردیده بود. به همین منظور حُکام غالب، به انحاء مختلف باعث گسترش اندیشههای جبرگرایانه و صلح مدارانۀ عرفانی در جامعه شده، از این طریق مانع واگرایی مردم این سرزمین گریدند و زمینههای همانندسازی فرهنگی و اجتماعی مدنظرِ خویش را در جامعه فراهم آورده، نزدیک به 400 سال حکمرانی کردند. بر همین اساس، هدف نگارنده در این پژوهش بررسی نحوۀ تعاملات متقابل عرفان و حاکمیت در ادب منظوم فارسی، با ذکر شواهدی از متون برجستۀ ادبی بودهاست که در سه بخش، به ترتیبِ تاریخی، مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت بسامد فراوانی اندیشههای مورد مطالعه در هر کدام از ادوار موردِ بررسی به صورت نموداری نشان داده شدهاست.
کلیدواژهها