نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیئتعلمی گروه زیان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، تهران
چکیده
بررسی نسبت طرز تلقی متفکران در طول تاریخ اندیشه، بستر مناسبی برای بحث در کشف تجربیات مشترک نویسندگان و شاعران است. یکی از مفاهیم مهم در عصر جدید، ملال و ملالت است که در دستگاه اندیشۀ متفکران انسان پژوه بازنموده شده است. در این میان «نظریه»ای به نام میل و ملال در نظام فکری «شوپنهاور» و «قاعدۀ» سیری و ملولی در تجربۀ زیستۀ مولوی، بحث محوری این پژوهش است که با توجه به زمینۀ گفتوگوی بینامتنی میتواند به کشف بهتر جهاننگریهای مشترک منجر شود. این مقاله با رویکرد تحلیلیمقایسهای درصدد تبیین ربط و نسبتِ میل بهمثابۀ ساحت ارادی و ملال بهمثابۀ ساحت عاطفی- احساسی در ژرفساخت فکری این دو اندیشمند است. بررسی مقایسهای این رهیافت نشان میدهد مولوی ـ البته نه در قد و قامت نظریه ـ بارها به این رابطه با عنوانهایی همچون «قاعده» توجه کرده است. نگاهی به ملال و واژگان همسو با آن نشان میدهد مولوی حداقل در 120 فقره به این ارتباط توجه کرده که برخی از این رهیافت/ رویکردها در ربط و نسبت با مفهوم دیگر در ساحت سوم یعنی میل ازنظر شوپنهاور قابل توجه است. این مقاله ضمن بحث دربارۀ ماهیتشناسی این مفهوم در ربط و نسبت با مفاهیم دیگر، به مهمترین علتهای این عاطفه و راههای برونرفت از آن در بحث وجودشناسی با تأکید بر دو غزل از مجموعه دیوان با توجه به نظریۀ شوپنهاور پرداخته است.
کلیدواژهها