نویسنده
دانشگاه یاسوج
چکیده
بررسی تجربههای روحانی مولانا جلالالدین بلخی(604ـ672 ه.ق) در زندگی و آثارش نشان میدهد که او همواره به دنبال نیازهای نو، پویا و کمالطلبانه است. این رویکرد، نگرشی مثبت و غایی نسبت به انسان دارد که روانشناسان انسانگرا1 در نظریههای خود، در این باره سخن گفتهاند.
در این مقاله، نگاهی روانشناختی به زندگی پر حادثه و سراسر نیاز مولوی افکنده می شود و با انطباق محتوای آثار و زندگینامه وی در نظریه سلسلهمراتب نیازهای2 آبراهام اچ. مزلو3، بر نقاط عطف حیات معنوی و هنری او تأکید میگردد، و در نهایت، زندگی و افکار او به عنوان الگویی شرقی اسلامی برای نظریه مزلو، و به ویژه برای تجربه های اوج و رسیدن به مرحله خودشکوفایی معرفی می شود، که با نمونه ها و مصداق هایی از شعر و زندگی مولانا مستند شده است.
کلیدواژهها