نویسندگان
چکیده
«گناه» حاصل تنازع یا تعامل نیروهای اقلیم وجود بشر است و «معرفت» ققنوسی است که از خاکستر آن تقابلها زاده میشود. اگر حیات برای کمال و ارتقاست، پس همیشه به گناه آبستن خواهد بود تا معارفِ کمال زاید. این نتیجه و دستاوردی است که عارف از تفسیر «تئوری گناه» بدان دست یافته و به زبانِ ابداعی و خاص خود بیان میکند و بر پایۀ همین دیدگاه میگوید: «تا گناهی نباشد، رحمت پروردگار آشکار نمیگردد.»
نویسنده در این پژوهش، به روش توصیفی و تحلیلی، به نقد و بررسی این تئوری پرداخته و معتقد است: تعبیر عارف از «گناه» سازگارتر با فطرت بشر است و میتواند او را با گناه آشتی دهد و به حیات او معنا ببخشد؛ زیرا آنان بر این باورند که گناه را گرچه متغیرهایی از بیرون در بشر تقویت و بیدار میکنند، خودِ آن، تعبیه در سرشت آدمی است. هبوط را عصیان و گناه بشر موجب شد و عصیان معرفتی است که بشر از خزانۀ «شجرۀ ممنوعه» بهدست آورد و بدان معرفت، دریافت که او بشری است که با سرشتی آمیخته به مَفسده و سَفک، حامل امانت پروردگارش میشود.
کلیدواژهها