نویسندگان
دانشگاه کاشان
چکیده
آموزۀ تضاد/ تخالف در سنتهای فکری شرق و غرب، به گونههای مختلفی ظاهر شده است. در حوزۀ اسلامی، دانشمندان مسلمان متأثر از فلسفۀ یونانی، به طرح تضاد ارسطویی و تبیین و تکمیل آن پرداختهاند. مولانا در عرصۀ شعر تعلیمی عرفانی، وجوهی از این آموزه را در پهنۀ هستی طرح میکند که در نوع خود بینظیر است و موقف وی را از پیشینیان متمایز و ممتاز میسازد. پژوهش حاضر به روش توصیفیتحلیلی و با استناد به مثنوی میکوشد تا از ساحات تضاد (۱. تضاد مرآتی، تضاد ذات حق/ مطلق هستی با مظاهر و تجلیات او/ نیستی؛ 2. تضاد تکمیلی، تضاد میان مظاهر حق)، پرده بردارد و ویژگیها و کارکردهای آن را عرضه کند. نتایج بهدستآمده حاکی از آن است که تضاد از نگاه مولوی، نه با تضاد منطقی ارسطویی/ اسلامی تناسبی داشته و نه از جنس تضاد دیالکتیکی افلاطونی/ هگلی است؛ بلکه به معنای نوعی ناسازگاری است که نه در وجود، بلکه بعد از موجود بودن ظهور پیدا کرده و در عین حال منتج به وضع مجامعـ سنتزـ نیز نمیشود. در این قسم از تضاد که به دلالت مولانا میتوان آن را تضاد تکمیلی و قوام بخش نامید، ضدین در صلح و آشتی، به تکمیل کار همدگر پرداخته و هدف واحدی را برآورده میسازند و در نهایت، سامانمندی و استقرار و استمرار کلیت نظام آفرینش را رقم میزنند. تضاد در این ساحت ویژگیها و کارکردهایی همچون قوامبخشی، اندراج، زمینهسازی، تنوعبخشی، معرفتآفرینی و... دارد.
کلیدواژهها