نویسنده
ختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شیراز
چکیده
رویکرد عرفان تطبیقی در تحقیقات ایزوتسو، کشف مجموعهای از نظامهاست که الگوی عام مشترکی دارند. از نظر ایزوتسو، نظامهای متافیزیکی ذاتاً تفاوتی ندارند؛ بهگونهای که همگونیهای فراوانی میان آیین بودایی ذِن و عرفان اسلامی وجود دارد. این جستار با روش قیاسیتحلیلی، در پی اثبات این فرضیه است که فهم درست عرفانپژوهی ایزوتسو، از منظر تصوفپژوهیِ تطبیقی او، قابل درک است. ایزوتسو برای این امر از رویکرد پدیدارشناسی، معناشناختی و بهویژه نظریۀ فراتاریخی و فرازبانی بهره برده است؛ زیرا بهنیکی دریافته است که در پدیدارشناسی، امکان گفتوگو محقق میشود. ایزوتسو در تاریخ و ارضی قدسی، عارفان دو مکتب شهودی را هرچند از دو فرهنگ متفاوت، با «همدلی وجودی»، به گفتوگو مینشاند. رهیافت حاصل از این پژوهش نشان میدهد با وجودی که ایزوتسو با رویکردی معناشناختی، بهدرستی، «وحدت وجود»، «خلق مدام»، «عدم و فنا»، «نفس و تهذیب آن» و «رؤیا و تخیل خلاق» را مؤلفههای مشترک اندیشههای شرقی میداند، در تطبیق عرفان اسلامی و تائویی، به تمایزها و تفارقها توجه چندانی ندارد؛ از جمله آنکه ماهیت عرفان ابنعربی، «نظری»، و عرفان تائویی، بر «عمل» استوار است. «تائو» و «وجود» معادل دقیقِ یکدیگر نیستند و ایزوتسو به وجه دومِ تفسیر «تائو»، که ماهیتی مادیگرایانه دارد، وقعی نمینهد. از دیگر سو، ایزوتسو به نظاممند کردن نظام هستیشناسی ابنعربی التفات چندانی ندارد و بدین سبب، به امتزاج تصوف با سنن فلسفی، که قونوی و کاشانی مروّج آن بودهاند، بیشتر گرایش دارد، تا ابنعربی را در پروژۀ فکری خود بگنجاند.
کلیدواژهها