نویسندگان
1 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور واحد تهران جنوب، نویسنده مسئول
2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
3 استاد، زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
چکیده
اضطراب تأثیر و بدخوانی خلاق، دو نظریۀ ادبی است که هارولد بلوم آنها را راجع به تأثیر و تأثرات شاعرانه مطرح میکند. پژوهش پیش رو میکوشد با بومیسازی نظریۀ غربی، به روش اسنادی و تحلیلی به مقایسۀ حکایت ابراهیم ادهم بر لب دریا بر اساس نظریۀ اضطراب تأثیر و بدخوانی خلاق در حکایات عطار و مولانا بپردازد. بررسیها نشان میدهد مولانا برای رهایی از دلهرۀ اجتنابناپذیرِ قرار گرفتن در سایۀ عطار به تکاپو میافتد اثر خود را به شگردهایی خلاقانه مجهز کند تا آن را از آنِ خود کند و با طرزی نو به آفرینشگریهایی در ارائۀ بیان مطالب عرفانی بپردازد بهشکلی که به اثر خود هویتی جدید داده و آن را به استقلال برساند؛ نمادسازی، بهرهگیری بهجا از اصطلاحات عرفانی، بهکارگیری متمایز عناصر داستانی برای پرورش مطالب عرفانی، کاربست صنایع ادبی برای عمق بخشیدن به مضمون و معانی صوفیانه، تأکید بر کرامت اولیا در جهت بزرگداشت مرشد طریقت و توجه به صنعت التفات، شگردهایی است که مولانا ناخودآگاهانه با تمسک به آنها تلاش دارد به برتریجوییِ کلامی پرداخته و اثری متفاوت ارائه کند. نتیجۀ تحقیق نشان میدهد که مولانا عمیقاً مؤید عطار و مفتخر به تأسی از اوست؛ بنابراین، با وجود بازخوانی خلاقانه و دستیابی به عینیت مستقل در برخی مواضع، با تکرار ویژگیهای سبکیِ فکریعرفانیِ عطار، تسلیم پدر میشود و در نهایت روایت عطارِ پدر در هیئتی جوانتر و متفاوتتر از پیش در روایت مولانایِ پسر ظاهر میشود.
کلیدواژهها
ا