نویسنده
دانشآموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری
چکیده
این پژوهش درصدد تحلیل استعارههایی است که در پیوند با احساس شرم در مثنوی و دیوان مولوی به کار رفتهاند. بنیاد نظری پژوهش، استعارههای مفهومی است که استعاره را از کارکرد بلاغی به رویکردی برای شناخت برتری داده است. این پژوهش که با شیوهای توصیفیتحلیلی انجام شده، سعی دارد پیوند میان استعاره با زیستجهان عرفانی مولوی را کشف و تبیین کند. برایند این پژوهش گویای آن است که مفهوم انتزاعی شرم در اشعار مولوی در حوزههای عینی و ملموسِ «اشیا و پدیدههای طبیعی»، «انسان»، «خوراک»، «گیاه» و «حیوان» نمود یافته است، ازاینرو فرایند انتقال مفاهیم استعاری از حوزۀ مبدأ به مقصد، در قالب گزارههایی نظیر «شرم شیء است»، «شرم انسان است»، «شرم خوراک است»، «شرم گیاه است»، «شرم حیوان است» قابل درک میباشد. بیشترین بسامد کلاناستعارۀ شرم، مربوط به حوزۀ اشیاست که گویای اهمیت اشیا و پدیدههای طبیعی در نظام ذهنی مولوی نسبت به دیگر حوزههاست. همچنین الگوهای استعاری شرم در اشعار مولوی بهواسطۀ حواس پنجگانۀ ظاهری، ملموس و قابل درک شدهاند ازاینرو این احساس در نظام ذهنی مولوی امری «لمسکردنی»، «دیدنی»، «چشیدنی» و «شنیدنی» است. فراوانترین بسامد تجربۀ حسی مربوط به حس لامسه است که گویای نقش ویژۀ تجربۀ بساوایی در عینیسازی مفهوم شرم در نظام فکری مولوی نسبت به دیگر تجارب حسی است. با این اوصاف، میتوان اذعان کرد که بررسی استعاره به روش شناختی، مفهوم انتزاعی شرم را در نگرش عرفانی مولوی، بهصورت امری عینی، محسوس و بهشکل تجربهای زیستی قابل درک کرده است. همچنین این رویکرد، بهعنوان الگویی مناسب، نظریۀ وصفپذیر بودن دریافتهای عرفانی را تقویت کرده است.
کلیدواژهها