نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیئتعلمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
چکیده
یکی از اصول و مبانی زندگیِ بهینه در قالب نسخه/ نقشههایِ زندگی، مجموعه گزارههایی است که خود علت یا یکی از مهمترین عللِ مطلوبِ روانشناختی، یعنی آرامش و شادکامی است. این دسته از گزارهها در ذهن و ضمیر آن گروه از متفکرانی که به تقلیل درد و رنج انسان بیشتر میاندیشند، به دلایل معرفتی و روانشناختی دقیق و عمیقتر بازنمایی شده است. باورداشتِ این گزاره که وقایع فقط به همان صورتی ممکن است اتفاق بیفتد که رخ داده و عواملی ورایِ اراده در صورتبندی یک عمل (رفتاری/ گفتاری) نقش برجستهتری دارند، یکی از این طرز تلقیهاست که میتواند علتالعلل/ یکی از عللِ تحققِ مطلوبهای روانشناختی باشد. در این میان مولوی با نگاه هنرمندانه و البته با رویکرد به اندیشۀ اشعری و اسپینوزا با نظاممندسازی این طرز تلقی، دو متفکر در طول تاریخ بشری بودند که در کنار توجه به مجموعه ایماژهای زندگی به ایماژ «زندگی بهمثابۀ توهمِ ارادۀ آزاد» عنایت ویژه داشتهاند. در این پژوهش با توجه به مجموعه ایماژهای زندگی با عنایت به نظریۀ رابرت سالامون، ایماژ اخیر با توجه به تفاوتهای نگرهای این دو متفکر از یکسو و وجوه اشتراک فکری ازسویی دیگر تحلیل شده است. بررسی دستگاه فکری این دو متفکر با عنایت به ایماژ اخیر نشان میدهد شادکامیِ مستمرِ بیپایان مهمترین قاعدۀ زندگی مطلوب است که ارزشی کاربستی دارد؛ با این تفاوت که یکی با استخدام گزارههای تمثیلی بهعنوان یکی از شیوههای استدلال و دیگری با توجه به نگرۀ فلسفیِ صرف به بررسی و تحلیل این نوع نگره پرداختهاند. مولوی با توجه به گفتمانِ کلامی از تغییرناپذیریِ ایماژهای زندگی دفاع میکند و اسپینوزا با توجه به مفصلبندی خاص به نظاممندسازی آن پرداخته است.
کلیدواژهها